شاينا شاينا ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه سن داره

ستاره هاى آسمون دل من

بالاخره يك ساله شدى

نفسم،بالاخره يك ساله شدى،واى كه چه خواستنى شدى،خيلى دوست داشتنى شدى،سه دندونه شدى،البته دو هفته قبل از تولدت سه دندونه شدى،وقتى منو بوس ميكنى،هر وقت كار ميكنم سريع مياى پاهامو ميگيريو وايميسيو بوس ميكنى،اگه بدونى با قلبم چه ميكنى،خيلى سخته نخوردنت.... ياد گرفتى هام ميكنى،تا يه قاشق ميبينى يا وقتى در يخچال بازه بلندو كشيده ميگى هااااااام،ولى وقتى بهت غذا ميدم ميگم هام و ميگى هام سريع روتو برميگردونى!!!خيلى سخته گاز نگرفتنت،تا تلفن زنگ ميخوره سريع گوشيرو برميداريو ميذارى دم گوشتو ميگى ا ا ا (بافتحه) سس سس ( بافتحه) خيلى سخته قورت ندادنت،سعى كردم برات يه تولد خوب بگيرم با يه عالمه عكساى قشنگ ،روز تولدت از روى تخت افتادى روى تردميلو پاى چشمت حسا...
5 شهريور 1391

بازم شكرت!!!!!

يه صخره بزرك پر از پستى و بلندى،پر از شيبهاى تندو سربالايى،يه گوى شيشه اى نحيفو شكننده رو دادى دستمو ميگي برو؟!!من تنها رو انداختى وسط ميدون مينو ميگى برو؟ببين دستام ظريفه ها،شو نه هام نحيفه ها،قدمهام محكمه،يجور امانتى دادى دستم بدجورى بهش دل بستم،با پاهاى برهنه روى اين همه خار راه ميرمو امانتيتو محكم چسبيدم تا نيوفته،فداى سرش پاهام پر از خراشو خونه،گويى كه بهم سپردى داغ شده خدا،دوباره تب كرده خدا،چهار روزه داغه خدا،ميبرمش تو دستام حرفى نيست،اين زمونه شده شغالو ديوارى نديده كوتاه تر از من،چهار چنگولى پريده رو ديوارو دست بردارم نيست،دلم خون شده،بچم بازم مريض شده،بازم تنش داغه،آخه اين عفونت لعنتى چى ميخواد از جون دختر كوچولوى من،اومدم ناليدم دو...
21 مرداد 1391

اصلا من تسليم...

گوش كن مادر ميشنوى؟صداى اذان صبح ماه رمضونه مامانى،بيدار موندى تا الان كاشكى لااقل سحرى ميخوردى يا افطار ميكردى،كل روز رو روزه اى؟شبا نميخوابى چرا؟روز به روز كه به تولدت نزديكتر ميشى ميخواى برام خاطرات نوزاديتو تداعى كنى؟بيخوابيهاى شبانه رو خوب يادمه مامانى ،كوچولوى من...چرا نميخوابى؟ديدى ديشب نشسته خوابيدم؟نفهميدى چقدر خستم؟ يادته دو روز پيش دوباره تب كردى رفتيم دكتر؟بازم پاشويه و بيدار بودن من و ناله ى تو....آخرش بابايى بردت تو سينك ظرفشويى نشستيو كلى اب بازى كردى تا تبت اومد پايين.... بيخوابي رو تحمل ميكنم...خستگى رو تحمل ميكنم به عشق تو دختر،ولى غذا نخوردنت ديوونم ميكنه...همش ظرفاى غذات دست نخورده ميمونه،دلم آتيش ميگيره.....همش چسبيدى به...
14 مرداد 1391

واى كه چى ديدم.....

دارم قطره قطره جمع ميشم تا دريا شم براى ستاره دريايى كوچولوم،براى دختركم همونى كه بازم اشكمو امروز درآورد....يا امام حسين،خداى من چى شده ايمااااااا......منو بابايى خشك شديم براى دو دقيقه مات شديم....خداى من اين شايناى منه؟وسط پذيرايى وايساده و داره ناناى ميكنه؟بغض گرفت منو،با پنجه هاش فشرد قلبمو...واى كه چه شيرينه اين بغض عشق. ازپشت پرده ديدمت،تار ديدمت ولى ديدمت خوش به حالم اولين ايستادنتو ديدم،تمام وجودم چشم شدو ديدم ،همين الان فهميدم از اين همه اشك پاك و پرده ضخيم چشمام فهميدم چقدرخوشبختم،ببين اشكامو ،عزيزم من خوشبختم ،با همه اين اشكام از هزار بار خنديدن خوشبخترم،تو ده ماهو چهار روزگى چهاردستوپا رفتيو تو يازده ماهو چهار روزگى بدون كمك ا...
4 مرداد 1391

منو چه به اين دو تا يك لاغر!!!!!

چجورى دل بكنم از تماشا كردنتو برم به كارام برسم،كوچولوى يازده ماهه من؟دوتا يك لأغر اومدن بغل همديگه نشستنو به من ميگن ما اومديم تو چشمام پروپرو زل زدنو ميگن ما قلدريم!!!!واى اين دو تا يك چه كارا كه نميكنن...دخملى من به پشتوانه ى همين دو تا همش ديوارو مبلا رو ميگيره و وايميسته و بعدشم شوت ميشه رو زمين ...تند تند چهار دستو پا ميدوه از ته اتاق تو اشپزخونه اين وسط يه مامان كوچولو مونده با اين دو تا يكه ناقلاااا....تازه دمبلاى مامانشم ميخواد بلند كنه!!!موقع شيرخوردن يهو ميخنده و ميگه ددددد بعضى وقتام به لوستر اشاره ميكنه و ميگه اى ژيه؟؟؟!!!از خواب بيدار ميشه و ميگه اى ژيه!!!كوچولوى بلاى نازنازى من يازده ماهه شدى؟خيلى بلا شدى،ناقلا شدى.ديگه تو بغلم...
1 مرداد 1391

ميدونى مامان هلاك عشقه پاكته؟

  سلام عروسكم،دختركم،خانومكم،واى واى حالا حسابى گاز گازى شدى،از بس شيرينو خواستنى شدى،وقتى بهت غذا ميدم همش بايد حواستو پرت كنم بلكه چندتا قاشق ناقابل نوش جون كنى،برات كارتون ميذارم و يه عالمه خرت و پرت ميارم جلوتو هى ميگم شاينا اين چيه تو هم اگه خوشت بياد و برات جالب باشه بهش اشاره ميكنى و ميگى اى ژيه!!!!! وقتى نه ماهو بيست روزت بود به آينه خورشيدى اشاره كردى :ژى!!!!! اولين بار اون موقع بود روز دقيقش، ديروز خونمون نينى پارتى بود ،عروسكم حسابى با دوستات بازى كردى و خوش گذروندى،يدونه شيرينى خامه اى هم نوش جون كردى با يدونه فلافل البته از بس دستو دلبازى مبل و فرشم از غذاهايى كه خوردى بينصيب نذاشتى !!!! راستى خيلى قلدر شدى تا عصبانى ميشى ...
23 تير 1391

روزاى بد،نه، خيلى بد

  خاله ريزه،كوچولوى من بلا ازت دور باشه طفل معصوم من،يكشنبه بعد از ظهر وقتى از خواب بيدار شدى تا بغلت كردم دستم سوخت از بس داغ بودى،زنگ زدم بابايى اومدو برديمت دكتر بهت كلى دارو داد ،عزيز كوچولوى من تبت ٤٠ درجه بود،بابايى رفت مغازه و وقت داروت تا استامينوفنو خوردى يه عالمه بالا آورديو كلى دلم سوخت،خيلى ناله ميكردى ،لباس پوشيدمو با دايى حسين رفتيم آژانس گرفتيمو برديمت بيمارستان بهت شيافت استامينوفن زدنو اومديم خونه،اشكم بند نميومد،دلم كباب بود برات دوباره شب حالت بد شدو رفتيم بيمارستانو گفتن بايد بسترى شى،واى داغون شدم،آخه توى كوچولو و سرم؟آخه توى كوچولو و آزمايش خون؟واى مرديم منو بابا،دق كرديم منو بابا....موندم پيشتو ناله هاتو شني...
10 تير 1391

ده ماهه ، غرق غرقم!!!

  نفسكم كوچولوى من،بالاخره دو رقمى شدى؟بابا ديگه خيلى خانوم شدى!ناناز شدى،از قندم شيرين تر شدى،واى وقتى باهام حرف ميزنى با اون صداى قشنگت كلمه هاروووو همين جورى با قاعده شيرين بچگى پشت سر هم رديف ميكنى و به زبون ميارى و بيخيال همه دستور زبانا و فرمولا و نظم اين زمين خاكى برا خودت بازى ميكنى يا با مامان كلاغ پر ميكنى ،وقتى انگشتاى كوچولوتو تا ازت غافل ميشم روى فرش ميكشونى دنبال آشغالا و منو نگران ميكنى،وقتى تا ميرم يكم به كارام برسم ميفهمي و انگشتتو ميكنى تو حلقت و مامانو اذيت ميكنى، وقتى ريشه هاى ميز مبلارو ميكشى و داغون ميكنى،وقتى دستتو ميگيرى به كشوى كابينتا و وايميستى و دل مامانو ميريزى، وقتى تلفنو ميذارى دم گوش كوچولوتو ايو با...
10 تير 1391

يك ساله دلم گرفته

ديروز اومدم دم در خونت هزار بار در زدمو صدات كردم ،چرا خودتو ميزنى به اون راهو نمياى حتى جلو در تو كه خيلى مهمون نواز بودى بابا حالا ديگه مارو هم تحويل نميگيرى؟بيمعرفت شدى با معرفت!! يك ساله كه بيمعرفت شدى،بيوفا شدى،هميشه تا دلم ميگرفت اجازه نميدادى اشكم دربيادو سريع باهام حرف ميزديو دلم باز ميشدو سنگ صبورم بوديو مرهم دل غمديدم بودى.يادته ميخواستم گواهينامه بگيرم چقدر ميترسيدم برونم و تو كمكم كردى؟؟غروبا همه كاراتو ول ميكرديو ميومدى دم دانشگاه دنبالمو تا دم خونه من ميروندمو كيف ميكردى. ميدونى يك ساله كه دست به فرمون ماشين نزدم؟؟؟ميدونى يك ساله وقتى دلم ميگيره سنگ صبور ندارم؟ميدونى يك ساله كه يتيم شدمو پدر ندارم؟؟ميگما جوون نيستم واسه يتيم شدن...
6 خرداد 1391