سما و شاینا
چه ستاره قشنگی داره میدرخشه تو خونمون.دنباله دار و زیبا و البته بازیگوشو چشمک زن'مامان سمانه دوسیت دالم خیلی!همینه که شیطنتات خستم نمیکنه.الان که ماهه رمضونه و تو خونه ها فرشته بارونه'قشنگترین فرشته خدا تو خونمونه که ایشالا فرشته بارون شه تمام خونه های بی ستاره'خوشبختی همه دعای شب قدرمونه و اینکه خدا ازمایشمون نکنه با اولاد و والدین که ایشالا داغی داغ عزیزو هیشکی نکشه تو سینه'ماه دیگه دو سال میگذره از با تو بودنمون که حالا یاد گرفتی میگی اتوبوس میشه باس! لباتو غنچه کنی و بگی صندلی میشه چر و ماهی میشه فیش'بشینی رو پای مامانو بگی از بازیهات با بچه های خونه بازی یا بگی برام که منو ببر پارک واسه بازی'عصبانی که میشم از دستت وقتی مبشه لحظه های بیقراریتو جیغو داد زدنات زبونم از خستگی باز میشه به تهدید که شاینا بسه کتکت میزنما!!!!!که دوبار اروم زدم رو دستتو با تعجب نگاهم کردی و فهمیدی اسمش کتکه!!!میگی سمانه جون کتکم نزن بیا بوس کن!!!!که بشکنه دستی که بزنه تو فرشته نازو 'که جونم بسته به جونت که بوی بهشت میدی عزیزم'اخه اونروز با ایمان یکم حرفم شد از مغازش تلفن زده خونه گوشیرو برداشتی میگی ایمان بده که عاشقمی که عاشقتم که خوشیم با هم که سما و شایناییم با هم حالا برن بوق بزن عشقای تو قصه ها با هم.