خانوم كوچولوى من
نازنينم،خانوم كوچيكم،خيره شدم به چادر نماز رو سرت كه مامان دجيت برات دوخته،به مهر زير پيشونيت....به صداى قشنگ الله اچبَر گفتنت...تصورت ميكنم تو سن تكليفت،تو فرم دبيرستانت،تو جشن فارغ التحصيليت...تو روزايى كه ميانو ميرن و ديگه اجازه نميدن خانوم كوچولو صدات بزنم....الان كه عروسكت همونى كه اسمشو گذاشتى گوگى افتاده كنارتو لباس نوزادى تو تنشه،الان كه دخترم مشغول جمع كردن چادر نمازشه
،الان كه صداى قلقل سماور تو خونمون ميگه وقت دم كردن چايى و خوردنشه،الان كه كارتون مورد علاقت دختر توت فرنگى رو پخشه،همين الان تر كه صداى غرغر تو براى بريم بيرون تو گوشمه....اين الان ها هم ميگذره.....مثل امروزى كه برامون ديروز شده مثل ديروز كه تو خيابون داد زدى آى جيش دارمو منم مجبور شدم كنار جوى اب سرپات بگيرمو بخندم به خودم كه ديروزترا چه سرخوش بودم با خودم كه مادرِ كنار جوى رو ببين كه چه بيخياله...چه روزايى برام رقم زدى دخترك!روزاى پر از خنده،گاهى اوقاتم دعوا و گريه كه با عرض معذرت بيشتر بد ادايى،ميترسم از وقت خواب بعد از ظهرت از صداى گريهت !!!از بيدار شدنت و غرغر بيحوصلگى بعد از خواب بعد از ظهرت!!!!اين روزا اكثر روزها ميريم پارك لاله به صرف بازى و البته عصرانه!گاهى اوقاتم مغازه بابايى كه تقريبا همسايه شديم با سركار بابايى...قربون كامل حرف زدنت كه چه شيرين شدى دخترك :(مامان سمانه اَجه نَليم پارك بعد آقا پليسه دعوات ميكنه ها ميجه چِرا شاينا رو نبردى پارك)يا(بابام گَويه مامانى ميگم فردا كمدمو بِچَبسونه){بچسبونه} يا وقتى منو يكم ناراحت ميبينى ميگى(الان دُها ميكنم بابا خُلسُت زود خوب شه!!!)الان دعا ميكنم بابا خسروت زود خوب شه!!!!!چه روزايى داشتيمو داريم با هم دخترك،وقتى ميريم خريد دست ميذارى رو لباسى و ميگى(اين چه گَشَنگه،اقا چند تومنه)قربون بزرگ شدنت ،قربون اون لپاى ناز كوچولوت،عزيز دلم سيو سه ماهگيت مبارك
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی