و خداوند دوباره عشق افريد
چجورى شروع كنم نوشتنو؟يه خبر دارم،يدونه نه اين خودش يه عالمه....دوباره يه جون ديگه تو جونمه مادر ....يه موجود كوچولو دوباره بدون برنامه ريزى و كاملا غافلگيرانه اومده جا خوش كرده تو دلم ....يكم شوكه شدم ولى چقدر خوشحالم حالا.....يه نينى ديگه ،يه شيرين زبون ديگه .واى يه عشق ديگه....دارم مادرتر ميشم ،قراره دوتا فرشته تو خونم راه برن ،دوتا فرشته بخندنو منو بابايى رو شاد و شادتر كنن،ستاره زندگيم قراره ستاره هاى زندگيمون بشه،شايناى ناز من حالا قراره خواهر بشه،خواهر بزرگه،(مامانى ارسام كى مياد پس ببرمش حمون؟مگه نميدونى بايد من غذا بهش بدم؟)تا فهميدى نينى دارم راه ميرى و ميگى اسمش ارسامه !!!!(مامانى ارسام دختره يا پسر!!!!!!)اخه اين سوالا رو از كجات ميارى دختر؟داريم پرجمعيت ميشيم مادر....بعد از روزاى غمگين و پر عزامون حالا شادى داريم و تولد....يه هديه بزرگ از خدا....خداى مهربون ،همون خدايى كه تو رو به من داد،همون خدايى كه عشق را افريد....و خداوند دوباره عشق افريد...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی