ميزنم تو گوش خستگى
نميدونم عزيزم خوبم يا نه؟؟؟نميدونم به اندازه كافى مادرم يا نه؟؟؟؟ نميدونم اونقدر بزرگ شدم كه بگم من منم يانه؟؟ يه وقتايى مثل حالا خسته ميشم از آدما!!! از خونم،از خودم،از من،از من بعضى وقتا بيلياقت،از تو......همينه كه نميدونم.....همينه كه داغووووووونم،منى كه تا ديروز ميشستم پشت نيمكت مدرسمونو ميخنديدم به شيطنتاى بچگيمو زل ميزدم به تخت سياه كلاسمونو،بيست ميگرفتمو عزيز ميشدم تو دل معلما و كرى ميخوندم برا كوچيكا و ميخنديدم به رقبا و......منى كه خودمو لوس ميكردم واسه بابا و هوس بستنى نونى ميكردمو ......
منى كه بازى ميكردم تو حياطو آشپزى ميكردم رو اجاق خونه مامانوجى و خودمو شيرين ميكردم واسه مامان......
منى كه پاى تلويزيون پشت پلى استيشن با حسين جنگ بازى ميكردم يا قبل ترش با آتارى آقاى سكسكه رو ناقص ميكردم و يا يه وقتا پاى سگا سونيك بازى ميكردمو خودمو لوس ميكردم واسه مامانو بابا.......
منو چه به زن شدن !!!منى كه يه عمر ناز كردم واسه مامانو بابا....منو چه به ناز كشيدن....منى كه يه عمر زحمت دادم به مامانو بابا...منو چه به مادر شدن ....
حالا بابايى برام ناز ميكنه ميگه كتلتم غذاست!!!!!يا توى كوچولو لباتو موقع غذا خوردن قفل ميكنيو ميگى تو دلت اينم اداست!!!
ببخش مامان اگه خسته ميشم ،اشكم در مياد يه وقتايى داد ميزنم،كوچولوى من ،طفلك معصوم من،خسته ميشم تو ميفهمى منو مگه نه؟؟تو هم مثل منى مگه نه،حالا منم كه مامان شدمو تو من اونوقتاى منى؟؟؟ناز ميكنى برام؟؟؟؟ادا ميايو غذاتو نميخورى؟؟؟؟
ناز ميكشم،يادم باشه كه مادرم،حالا من يه مادرم .
بايد بدونم كه مادرم بايد محكم وايسم رو پامو به حرمت مادر بودن ديگه خسته نشم از مادر بودن،ميزنم تو گوش هر چى خستگيو بچگيو ناز كردنو بازى كردنه،حالا ديگه .....بزرگ شدم.....خدايا....خودت كمكمون كن و پشتمون باش تابتونيم پشتشون باشيم،آمين
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی