اينه حالو روزه خونمون

دس،دس .....بيخيال آشپزى،مهم نيست هزارتا كار مونده رو دستم،خانوم دستور دادن،اب دستمه،ميذارمش زمينو دست ميزنم،پوپ پوپ!!ظرفاى نشسته رو ول ميكنم تو سينكو ميدوم توپو ميارم واسه بازى دونفرمون،مامايى مامى!مامايى مامى!!!آها خانوم گشنشونه،سيرى ممكن نيست مگر با مكيدن مامايى!روانى اون خنده هاى الكيتم،اون چشمك زدناى مامان كشت،اون دندون پنجمت كه كشتمون تا نيش بزنه،اون بوساى محكمو پر از عشق بچگى،اون قدمهاى تندو افتادناى كودكى،اون همه قلدر بازى موقع خوردن سرت به جايى و ماليدن سرت با همون خنده هاى زوركى.،اون كمكاى دخترونت با كشيدن دستمال رو سراميكا و ديوارا كه ديگه هيچى....سرتو رو شونت كج ميكنى؟آخه اين همه عشوه تو وجودت،كشته منو بابايى رو ،كى اين همه شيرين شدى واى نه از روز اول بودنت شيرين بودى و حالا بدجورى خواستنى شدى،ناب شدى،عشق بودى حالا ديگه عاشق كش شدى،دختر خوب نكن اين كارارو...شاينا كجاست؟ا شاينا؟نيس،شاينا؟نيس؟شاينا؟چييييييييييييييييييييييييه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟.دندونام درد گرفت از بس فشارشون دادم تا گازت نگيرم ،چقدر گرمه خونمون،پر از آرامشه بودنته تنمون،پر از حس نوازشم با تو،تكه هاى غذا و ميوه رو ميچينم رو ميز و منتظر ميشم بردارى و بخورى،برميدارى و ميدوى و ميذارى دهن منو ميگى هام،اشك منم كه هميشه رونه رو گونه، به به چه سيب خوشمزه اى،يه گاز من،يه مزه كردن اونم اگه خدا بهم لطف كنه ،تو،چقدر گرمه خونمون،پر از حس مادرى و خنده هاى كودكانست آشيانمون،دستامو باز ميكنمو ميگم شاينا بدو بيا،با اون پاهاى كوچولوت تا چشمامو به هم بزنم ميدوى تو بغلمو،مثل هميشه اشك منم روونه رو گونه،چقدر گرمه خونمون،پراز انعكاس خدارو شكره ديواراى خونمون،سه چرخه اى كه ديروز برات خريديمو حلش ميديو زل ميزنى تو چشماى زرافشو بعد كلى فكر كردن ميگى بع بع!!!چقدر گرمه خونمون،پر از خندهاى عاشقونست تو فضاى آشيونمون،،،بمونه گرم خونمون،بشه گرم خونشون،داداش كوچولوتو مياره فردا خاله الناز برامون ،بشه گرمو بمونه گرم خونشون