روز من
ريه هامو پر ميكنم از هواى امروز،چه هواى خوبيه،امروز آخه روز منه،چه عظمتى داره امروز كه تازه دو ساله ميفهم معنى اين روز رو مادر....ميدونستى بعد اومدنت وقتى مادر شدم يهو اين همه بزرگ شدم چجورى صاحب همه چيز شدم آخه شدى تاروپودم فرشته وجودم،وقتى ميدوم دنبالتو تو هم فرار ميكنى و ميرسى به بن بست سريع بغلت ميكنم زير گردن ظريفتو قلقلك ميدمو لپاتو محكم ميبوسم دوباره ميذارمت زمينو دنبالت ميكنم غرق قهقه هات ميشم از هميشه عاشقترت ميشم،چه وجودى دارى دختر....دو ساله تو كوچولو شدى معلم من بزرگ؟هر روز بهم درس مادرى ميدى؟تو اين كلاس درس معلمو شاگرد،خستگى واسه شاگرد ممنوعه هان؟اشك ممنوع،شكايت ممنوع،فقط خنده ،خنده و خنده...صداى خنده هات بايد بگذره از سقف خونمون برسه به فرشته هاى آسمون همونايى كه قراره وقتى،لحظه اى كه من حواسم بهت نيست مراقبت باشن....همونايى كه ميشن مبصر كلاست....عزيزم غرق شادى ميشيم منو بابايى باتو...حتا گوشتو بيار:بابايى اسبت ميشه از عشق تو ،ميرى رو دوششو ميگى پيتكو پيتكو....راهى زيارتيم فردا،زيارت امام رضا عزيزم،شاينا كجا ميخواى برى؟-بالا هوا مشَد،(با هواپيما ميريم بالا به سمت مشهد!!!)با كى؟مانى خالَه عمو،(مانى و خاله الناز و عمو محسن)،قربون اون همه ظرافتت قشنگم،امروز از اون روزاست كه ميگفتم كلمه كمه جونم كه همه عشق دنيا ريخته تو قلبمو كلمه كمه واسه زبونم.....مرسي كه اومدى بايد به لطف مادر بودنم محكم باشم ،محكم تر از قبل،وقتى دلم ميگيره از زمونه وقتى چشمامو يه پرده تار ميكنه نذارم جلوى چشمات اشكى بياد پايين كه نشكنه دل نازكت كه دل نازكى دختر!كه خوب دخترى دختر،شاينا ميدونى عاشق اون نگاهتم كه با عشق خيره ميشى به چشمام كه ديوونه ميشم وقتى اونجورى نگاهم ميكنى چشم سياه من،دختر چشم سياه من،ممنونم كه اومدى كه مادر شدم كه روزم مبارك باشه خوب مادرم روز من و مادرم و همه مادرهاى مهربون مبارك باشه(حالا دوباره گوشتو بيار كه يه عالمه درد دل دارم شاينا ازت درد دارم شايناى من،گوش كن به بزرگترين نگرانى من مادر گوش كن:خستم،پر غمه دلم نگاه ميكنم به بچه هاى دوروبرم...خدارو شكر سالمى هزار بار شكر كه به عظمتش قسم ناشكرى نميكنم ولى ...دو روزه از مشهد برگشتيم اگه بدونى چجورى اشك ميريختم بى اشتهايى بچه واقعا مادرو از پا در مياره چون اول از همه خودتو بداخلاقو عصبى ميكنه منم هى ميريزم توى خودم ولى هزار تا فكر توى سرم....نكنه مشكل مريضى داره نميتونه بجوه و قورت بده،اينكه معلومه گشنست ولى چرا دهنش باز نميشه؟
این که حتا خواب شبت هم غذاى بچست این که هر وعده غذارو میارى کلى استرس دارى که واى اگه نخوره
اینکه تماااام فکر و ذکرت بشه یه بازى یا اسباببازى جدید که نینیتو باهاش گول بزنى شاید دهنشو باز کنه
اینکه غذاخوردن واسه بچه هاى دوروبرت باشه تفریح و واسه کوچولوهاى ما عذاب
اینکه از تمام زندگى و خوشىهاى مادرونت بیوفتى و عذاى اینو بگیرى که واى چقدر دهنش بوى گشنگى میده یا اى واى بازم صدگرمى که با هوار زحمت اضافه شده بود با یه اعتصاب دو روزه پریدو دویست گرمم از اون قبلنارو از دست داده
اینکه فکرتو به جاى اینکه بذارى رو بودن خودتو آرامش شوهرو تربیت فرزند فقط بشه یدونه سیب زمینى سرخ شده چند تا کالرى داره.....
اینکه درد دلت میشه باعث خنده دیگرونو گفتن اى بابا بزرگ میشه درست میشه و تو بازم بترکى از اینکه کوچولوت بیستو چهارساعته فقط اب خورده،اينكه شايناى تازت و از وقتى از شير گرفتى نه شيرخشك ميخوره نه پاستوريزه نه ماست نه هيچ لبنياتى ،اينكه داغونم داغون
خوب مادرم ،نگران دخترم....اى خدا به لطف مادر بودنم رحم كن بهم،خسته شدم از دوندگى تو مطب دكترا،از استرس قرصاى اشتها،خدايا...)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی