بيستو يك ماهه شدى عسلم
اى خدا صورت نازشو ببين،قربون اون معصوميتت موقع خواب شيطونك مامان،ميخوابى دلتنگ ميشم واسه شيرين زبونيهات كه بگى سمانه و اگه جوابتو ندم يا حواسم نباشه يا از دستت ناراحت باشم بياى با خنده لپمو بكشيو بگى تپل مپلى!!! كه بگ لندين تَمون بيسال(سيدى رنگين كمون رو بذار)،برى جلوى در بالكن بگى:دَل باس،ميشى غَسا(درو باز كن به پيشى غذا بدم)كه برنجارو بريزى زمين و بگيى:ميشى بيا بَخور!!!!اخه لهجت كجاييه دختر؟كه عاشق گوجه سبزى كه ميرى دم در يخچالو ميگى قلقليه سبز!!!كه تا صبح از خواب بيدار ميشى چشم باز نكرده داد ميزنى ددر ددر!!كه متاسفانه همش تو بغلمى تو بيرونو اصلا سوار كالسكه نميشيو اگه هم بخواى راه برى اصلا دستتو به مامان نميدى و منو نگران ميكنى و بايد مثل اون بچگيهام كه جوجه كوچولوهامو ميبردم جلوى در خونه و همش كيش كيش ميكردم اينور اونور نرن مواظبت باشم !كه وقتى خوابت مياد :سمانه بغل لالايى،كه لالايى ميخونم ميمگى نه جوجو لالايى كه خودت اهنگ لالايتو انتخاب ميكنى،كه ميدوى سر كشوتو دفتر و كتابو مداد ميارى :سمانه بيا ميشين نگاشى(سمانه بشين پيشم نقاشى بكشيم)يا ميگى سمانه خَنيل باسى(خمير بازى) كه هنوزم گه گاهى ميگي:سَلا تَوَلوود داغ و اضافه شده بهش :اردك غاز!(اردك گاز گرفت)چون رفته بوديم پارك داشتى به اردكا غذا ميدادى دست كوچولوتو گاز گرفت . ،كه تلفنو ميارى ميگى دايى يا بابا تا شمارشونو بگيرمو شروع كنى تند تند باهاشون حرف زدن كه قربون اون شيرين زبونيت مادر،كه موقع غذا لب سينك ظرفشويى اببازى ميكنى و همش دستاتو با صابون ميشورى و بعد از چهل دقيقه تا يك ساعت كه كوچولو غذاتو اگه خدا بخواد تموم كنى سرگيجه ميگيرم از نگاه كردن به دوروبرم كه اين همون آشپزخونه دسته گل منه حالا اينجورى شده؟!؟!كه با تو نميفهمم كى صبح شب ميشه كه زود ميگذره لحظه هام،كه خوش ميگذره عزيزم با تو اگه يكمى از وابستگيت به من كم شه كه كمر دردو پادرد امونمو ميبره گاهى كوچولو كه همش بغل بغل بغل.....شادى روزها و شبام كوچولوى ظريف خوش ادام حالا ديگه بيستو يك ماهه شده .شيرين بود يكم قبلنا تپلى بود حالا قندعسل شده .گفته بودم نقل همه مجالس شده.شيرينترينم مباركت باشه بزرگتر شدنت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی