تولد پدر خوبم
دوباره تولدت شده بابا جونم،عطر صلوات پر شده تو خونه ....بوى آش دستپخت مامان،سفره پر از نون و پنير و سبزى و خيارو گوجه كه تو خواب ازم خواسته بودى كه بميرم برات كه بايد لحظه شمارى كنم شب شمارى كنم تا ببينم صورت مهربونتو تو خواب...چقدر دلتنگتم بابا....ديگه قاب عكست برعكس نيست،ديگه اون لبخند توى عكست دلمو نميسوزونه،هر دفعه كه پامو ميذارم تو اتاقو عكستو ميبينم بهت سلام ميدم لبخندتم ميذارم به حساب جواب سلامم...كه سه ساله بيجواب ميمونه حرفام باهات واااااااى بابا،واى به حالم كه بى پدرم،واى به حالم كه بيقرارم،سه ساله خنده هام از ته دل نيست اخه تو خونم هيچ ردى از حضور پدرم نيست،دلم لك زده واسه حضورت،واسه دلشوره روز تولدت كه كادو چى بخرم واست؟واسه بوى تنت...واسه بوى پدر بودنت ...واسه صدات...واسه دلداريات...دلم پر از فرياده،چشمام پر از اشك،قلبم پر از درد،....يه چيزى سر جاش نيست...يه چيزى رو گم كردم....آرامشمو مديون علم پزشكيم بابا.....تنها دلخوشيم شده ديدنت تو اون دنيا كه ميام پيشت بالاخره يه روزو حسابى بغلت ميكنم بازم بوى تنت...صداى قشنگت،صورت مهربونت......چه لبخندى اومد رو لبم.....مدتهاست خيال پرداز خوبى شدم ...من و تو ،سرم رو بازوى نيرومند تو كه با ديدن عضلش تو بچگيهام كلى دلم گرم ميشد كه وجودت تمام اعتماد به نفسم بود،يادش بخير اونموقع ها كه بخاطر شغلت ازمون دور ميشدى و ميخواستيم بيايم پيشت تو طول راه تخمه مغز ميكردمو مغزاشو جمع ميكردم براتو همون لبخند رو لبت ميشد مكمل حس بين دخترو بابا كه الان دختر هست البته بى بابا،گفته بودم تمام درياها از چشمم بباره كمه چون داغ يتيمى رو تنمه،شايناى گلم حضورت شده گرماى تو خونم كه آرزوم بود بابامو ميديدى،چند روز پيش رفتيم پارك يه كوچولويى با بابا بزرگش اومده بودو دو تايى با هم كلى ميخنديدن ....چشمام پر شد از ديدنشون...اگه بابام بود تو اينطورى با تعجب نگاشون نميكردى...باباى خوبم،باباى عزيزم،باباى مهربونم ...خدايا مبارك كن براش تولدشو،صلواتام بشه يه كيك بزرگو خوشمزه براش برسه به دستش و بابام بيخيال مشكل قندى كه اينجا داشت و محروم بود از شيرينى اونجا با خيال راحت نوش جان كنه،خيراتامون بشه تاج گل براش و به دستش برسه.....اللهم صل على محمد و ال محمد...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی