نه ماه روزمرگى شيرين
كم كم ،لحظه به لحظه دارى رشد ميكنيو بزرگتر و خانوم تر ميشى.....امروز بهم گفتى ماما بالاخره كوچولوس من.
درسته هنوز سنت تك رقميه و لب مرز رسيده، ولى تو رقمش يه راز قشنگى پنهونه،نه.....نه ....چقدر به چشم و گوشو زبونم آشناست اين عدد...يه جورايى پر از هيجانه،پر از تازگيو حس قشنگ بودنو زندگى كردنه پر از نفس كشيدنه،پر از يه انتظار كوتاه شيرينه كه دقيقا به من ميگه دارم ميام......
نه ماه پيش بعد از نه ماه انتظار،نه ماه تصور صورت قشنگ نينى كوچولوم،نه ماه تمرين مادر شدن يه دفه سبك شدم و شادتر شدمو مسؤل شدمو شدم يه مامان كوچولو.
حالا نه ماه از نه ماهى كه تو وجودم بوده ميگذرهو نه ماهه كه اومدى تو آغوشمو شيرين كردى روزگارمو كه شده پر از يه روزمرگى شيرينو خواستنى.
بيدار ميشم بهت شير ميدم و شيره بادومتو آماده ميكنمو صبحونه ى بابايى رو حاضر ميكنمو راهيش ميكنمو صبحونه ى نينى كوچولومو با هزار تا دعا براى خورده شدنش درست ميكنمو ميام بهت سرميزنمو ميبينم هنوز خوابى و خودم يه چيزى ميخورمو ظرفارو ميشورمو ميام ميبينم بيدار شدىو دارى بهم ميخنديو نيمچه خستگيمو در ميكنمو سريع جاتو عوض ميكنمو با هزارتا بازيو كلك بهت سه چهارتا قاشق ميخورونمو ميبينم خرابكارى كردى...دوباره جاتو عوض ميكنمو دوباره شير و بازيو نهارو جمع و جور كردن ريختو پاشاو شستن ظرفا و ريختن لباسا تو ماشينو.....جارو يادم نره تا جاروبرقى كوچولوم نيافتاده به جون آشغالا،واى ويتامينا و داروهات يادم نره.. نمازم....بازم جاتو كثيف كردى كه...چرا نق ميزنى اهان حوصلت سر رفته بيا بازى كنيم...لالا دارى بازى گوش من.واى شام بابايى رو حاضر نكردم الان مياد..بازم شيرو....لحظه لحظه با توبودنو دوست دارم كوچولوى من ... نه ماهه زندگيم شده يه روزمرگى شيرين ،ممنونم عزيزم
حالا.... حالا ياد گرفتى باى باى ميكنى و خيلى قشنگ دس دسيو تازه همه چيزو ميبرى دم گوشتو ولى بلد نيستى بگى الو و وقتى بابايى ميگه گوشات كو گوشاتو با دستات ميگيرى قربون همه ى اين شيرين بودنات من عاشق همه لحظه هاى تكرارى با تو بودنم تو فقط روز به روز بزرگتر شو سالم بمونو با همه شيرين كاريات خستگى اين همه روزمرگى رو از تنم بيرون بيار ...مباركت باشه نه ماهه شدنت گل دخترم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی