روزاى بد،نه، خيلى بد

خاله ريزه،كوچولوى من بلا ازت دور باشه طفل معصوم من،يكشنبه بعد از ظهر وقتى از خواب بيدار شدى تا بغلت كردم دستم سوخت از بس داغ بودى،زنگ زدم بابايى اومدو برديمت دكتر بهت كلى دارو داد ،عزيز كوچولوى من تبت ٤٠ درجه بود،بابايى رفت مغازه و وقت داروت تا استامينوفنو خوردى يه عالمه بالا آورديو كلى دلم سوخت،خيلى ناله ميكردى ،لباس پوشيدمو با دايى حسين رفتيم آژانس گرفتيمو برديمت بيمارستان بهت شيافت استامينوفن زدنو اومديم خونه،اشكم بند نميومد،دلم كباب بود برات دوباره شب حالت بد شدو رفتيم بيمارستانو گفتن بايد بسترى شى،واى داغون شدم،آخه توى كوچولو و سرم؟آخه توى كوچولو و آزمايش خون؟واى مرديم منو بابا،دق كرديم منو بابا....موندم پيشتو ناله هاتو شنيدمو آب شدم با ديدن هر قطره اشكت،دردت به جونم ،همه دردات به جونم،كوچولوى دوست داشتنى من دو روز چى كشيديم تو بيمارستان....روز دوم رضايت داديمو آورديمت خونه سرما هم خوردى تا اومدى خونه،،آخه از بس تبت شديد بود پرستارت گفت بايد لخت ببريمت زير آب سرد.....دردت به جونم،همه دردات به جونم.... توپولو شده بوديااااا كوپولو،قلقلى شده بوديااااا ....فداى سرت كه لأغر شدى...تو سالم باش بقيه چيزا فداى سرت ناناز من...قلبم كنده ميشه عطسه ميكنى ،ناله ميكنى،حالا همش ميخواى تو بغلم باشى؟لوس بودى لوستر شدى؟گردو بودى فندق شدى؟تو فقط باش مامانى،ناز كنو لوس باش مامانى،تو فقط خوب باش مامانى.ما مواظبتيم،خودمون مراقبتيم،دردت به جونم مامانى،همه دردات به جونم مامانى