مبارك باشه سيزده ماهه شدنت
نازنين دخترم،قشنگتر از باورم،دقيقا سيزده ماه پيش شب قبل از مامان شدنم،خواب يه دختر كوچولوى چشم سياه نازو ديدم كه نشسته بود لب پشت بومو به من لبخند ميزد،چقدر دوست داشتم بغلش كنم،نوازشش كنم،حالا سيزده ماهه تو آغوشمى،با تو سيزده ماهه تمام روياهام به حقيقت پيوسته،چه زود بزرگ ميشى دختر!!!!لذت ميبرم از با تو بودن اگه چشمامو ببندم رو خاطره هاى تلخ بدغذايى هاتو دو بار مريضى بدت كه منو كشتو زنده كرد....
دو هفته پيش؛
من:شاينا ببعى چى ميگه؟
تو:بعععععع بععععععع
من:هاپو چى ميگه؟
تو:بع بع!!!!!!!!
هفته پيش؛
من:شاينا هاپو چى ميگه؟
تو:هاپ هاپ.
ههههه فقط كافيه تو تلويزيون سگ يا ببعى ببينى تا نيم ساعت صداشونو در ميارى!!!
كيف لوازم آرايش منو ميندازى رو مچ دستتو با قدمهاى لرزونت راه ميرى و ميوفتيو بعدش ريمل و بر ميداريو با در بسته ميكشى به چشماتو كلى عشوه مياى!!!! داشتم باهات بازى ميكردم امشب تا خنديدى ديدم چهارمين الماس زيباى دنيا تو دهن خوشگلت جا خوش كرده،واى چه حس قشنگيه جمع شدن ثروتهاى زيباى دنيا تو دهن دختر كوچولوى سيزده ماهه من،داشتيم پسته ميخورديم،اومدى نيم كيلو پسته رو از زمين برداشتيو داد زدى نمى!!!
تا بخوايم چيزى از دستت بگيريم داد ميزنى:نمى نمى نمى!!!!(نميدم)
خلاصه كلى قلدر شدى،جمعه هفته پيش رفتيم پلى هوس تولد دسته جمعى با دوستاى نازت كلى بازى كرديو خوش گذروندى،هميشه شاد باشى مادر،مبارك باشه سيزده ماهه شدنت،اين همه شيرين شدنت.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی