يلدات بهارى باشه مادر
كوچولوى من،بهار يلداى من،نازنين دخترم،تو دومين شب يلدات چقدر بد كم آوردم،به توصيه دكترت دارم شيرتو كم ميكنم،ولى غذا خوردنت افتضاح تر شد،منم كم اوردم دستاتو محكم گرفتم،نميدونم شايد اشكام نذاشت اشكاتو ببينم،چه تلاشى كردم واسه خوروندن غذا بهتو چه تلاشى كردى واسه تف كردن غذا و نخوردنش،همه روزا رو به رو خودم نميارم حال خرابو استرسمو همش باهات بازى ميكنم،هوا خوب باشه بيرون ميبرمت،آرامشتو بهم نميزنم،عزيزم پس كى؟چرا نميذارى از مادر بودنم لذت ببرم؟تا كى؟فرشته من چرا؟حالا كه شونزده ماهه شدى تو كه انقدر خانوم شدى،خيلى قشنگ حرفامو ميفهمى،پس چرا اين مدلى اذيتم ميكنى؟نازنينم زندگيم ،روحم يلدايى شده خيلى وقته تاريك شده،ميدونى خورشيد وجودمى؟تو كه طلوع ميكنى اينقدر آرامشبخش،شكر خدا هستيو اين شده بزرگترين نعمتم،يه دستيم تو وجود مامانى ميكشى؟دست از لجبازى برميدارى ؟تو كه اشكاى منو ميبينى با اين همه مهربونى و ناز بودنت مياى نازم ميكنى،هنوز نفهميدى دليل اين همه اشكاى مامانتو،هزار مرتبه شكر خدا كه سالمى و سالمم و سالمه بابايى،يكم باهامون مدارا ميكنى،تو نه از دست من و نه از دست هيچ كس ديگه اى غذا نميخورى؟فكر شبام وقت خواب كوچولوم شده اينكه بالاخره بزرگ ميشه،بالاخره اينم هوساى بچگى ميكنه و از مامانش بستنى ميخواد،مياد اون روزى كه بگه مامانى نهار چى داريم؟مياد اون روز مثل امروز،امروزى كه هميشه برام اون روز بود،كى بيستو سه سالگيم تموم شد؟چى شد كه بيستو چهار ساله شدمو ماه ديگه اينم تموم ميشه؟شدم مترسك غذا خوردن دخترمو خبر ندارم يه روزى اگه باشم منم پير ميشم، نميخوام حسرت بشه جوونى از دست رفتم،باز كن قفل دهنتو عسلم،بذار شيرينتر بشه روزاى بچگيتو مادريم،.....اى واى !!!دستتو ميزنى رو لپتو ميگى اى واى؟قربون وجودت بشم،همه هستى من....تو كه انقدر عاشقانه تو بغلم جا خوش ميكنى؟چى ميشه يدفه آرزوى مامانتو فراموش ميكنى؟ذكر زبونمه اين نيز بگذرد،پس اين نيز بگذرد،ممنونم كه سالمى شكر خدا كه سالمى،تو غصه نخور عزيزكم رشد كن و بازى كن قندم،تو كه وجودت همه كاروانهاى عروسيرو شيرينى ميده،عشق كن گلم،بخندو زير مبلا قايم شو و بازى كن ملوسكم،خودم مواظبتم،حالا كه شونزده ماهه شدى مباركت باشه دخترم،يلدات بهارى باشه عزيزم،زندگيت شيرين باشه مادر
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی