يا على اصغر
دوست دارم صفحه هاى خاطرات دخترم پرشه از شادى ،پر حس زندگى،دور شن از نوشته هام غم و اندوه و برن گم شن لا به لاى سنگا و دفن شن تو عمق خاك سرد،نميدونم سنگينيه ماه صفره رو دوشم يا هرچى كه هست خم كرده شونه هامو،خون كرده دلمو،اشكمو روون كرده،طفلى دختر كوچولوم همش مياد مامانشو بوس ميكنه،پشت صندلى قايم ميشه ميپره بيرون و دالى ميكنه،تو خونه زهرا بدو بدو دنبال طاها ميكنه،ميره تو استخر توپو داد ميزنه توب باسيه،ميخواد ببينه لبخند مامانشو ،تو هم فهميدى يك هفتست خنده هام از ته دل نيست؟به خدا تقصيره من نيست،من مادرمو خبر دارم از دل خاله الناز،طفلى دوماهه مادر شده يه هفتست تو بيمارستان بالاى سر مانى كوچولو زار ميزنه،با چشماش ميبينه دستاى كوچولوشو سوزن سوزن كردنو حرفى نداره جز قطره ى اشكاش،لعنت به هر چى غمه كه سنگينترينشون اين غم فرزنده،اى خدا نبينه هيچ مادرى غم فرزندشو،نشكنه هيچ پدرى وقتى ميبينه همه كار ميكنه تا لبخند زنو فرزندشو ببينه و جوابش فقط قطره هاى اشكه،خدايا چقدر سنگينه اين ماه صفرت،چقدر كوچيكيم واسه تحمل اين همه سنگينى.....چى شد يهو؟مانيمون سالم سالم بود،با اون چشماى رنگينش زل ميزد بهمونو ميخنديد،يدفه اين لكه هاى كبود روى تنش چرا اومدن؟پلاكتاى خونش اينقدر كم شدن ؟اين همه آزمايش خون؟مغز استخوان؟سيتى اسكن؟....اى عزيز سختگير،اى كه از همه مهربانترى،بارالها پروردگارم،انقدر بزرگى كه.....انقدر مهربانى كه......خدايا رحم كن به على اصغرمون،تو رو به شهادت حسينت رحم كه به دل مادريمون،سبحان ال...امروز زنگ زدم پتك صداى خواهرم توى سرم كه تشنج كرده كوچولومون، خدا ،نكن ،خودت دور كن سنگينى صفر رو از زندگيمون،بذار ماندگار باشه برامون،اسمشو به نيت ماندگارى گذاشتيم مانى،حالا به نيت حسينت بذاريم على اصغر واسطه ميشه برامون،؟واسطه ميشى يا حسين برامون؟براى تو كارى نداره قربون بزرگيت فقط يه گوشه چشم...فقط...
پ.ن:اين متنو پنج روز پيش نوشتم امروز على اصغرمون از بيمارستان با سلامت كامل مرخص شد،خدايا شكرت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی