شاينا شاينا ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

ستاره هاى آسمون دل من

هفده ماهه شدى نازنينم

1391/10/30 17:53
نویسنده : مامان سمانه
333 بازدید
اشتراک گذاری
خانوم كوچولوى من،نازگل دختر من،قربون اون همه نازو ادات،همه بازيگوشيهات كه وقتى ميشينى كه وقتى بلند ميشى محكمو شمرده و بلند ميگى على،على نگهدارت باشه مادر،كه تا خوراكى تو دست مامانت ببينى داد ميزنى نخاااااام،كه كتاب داستاناتو مياريو به زبون فضايى شروع ميكنى به خوندنشون،كه تا مامانى ميره تو آشپزخونه ميدويو مياى و اول ميشينى رو سطل شكر و بعدش شروع ميكنى به خالى كردن كابينتها،من كه هيچوقت خسته نميشم از جمع كردنشون،از بازيگوشييهات،از بغل كردنت،از بوى عطر تنت،بوى بهشتى اون دهنت،تو برام حرف بزن تا تنفس كنم نفستو چشمامو ببندمو مجسم كنم بهشتمو،تو هم بگى مامايى باس(مامانى باز كن)منم تا چشمامو باز كنم بلند بگى دايى(دالى)بدويى و برى زير صندلى ها قايم شيو بيام پيدات كنمو بگى دايى،قربون اون خنديدنت،اون رقصيدنت كه تا تو ماشين ميشينى ميگى بابايى ناناى و شروع ميكنى قر دادن،كه تو ماشين بند نميشيو بعد سه دقيقه داد ميزنى ددر ددر،كه تا ميام بشينم ميگى مامايى باسي(بازى)،كافيه يكى بره حموم ميدوى دنبالشو داد ميزنى آب باسيه!!!!تا ازت غافل شم خودتو ميندازى به شوخيو ميگي آخ! كوچولوى عزيز،دخترك ناناز تو كه ميدونى من اصلا از عشق گذشتمو داغونتم؟بايد يه كارى كنم،از حس قشنگ باتو شدن بگذرمو يكمكى اشك و بجون بخرمو اگه طاقتشو بيارم ماه ديگه بعد از واكسنت از شير بگيرمت....چقدر سختمه حتا نوشتنش...تار شد باز نوشته هام،داره گريه ميكنه چشمام به حالم،پا بذارم رو حسمو بخرم به جونم و غرق شم تو آغوش گريه هاى شبونم،اگه غذا خور بودى....آخ اگه غذا خور بودى...چقدر خسته ميشم وقتى همش دستمو پس ميزنى،وااااااى عسلم وقتى ميشينى تو بغلمو با چشمات زل ميزنى تو چشممو با شيطنتت ميگى مامايى مامى بده....آخ.....چجورى دل بكنم از اين همه شيرينى...از غرق امنيت شدنت .از آرامشى كه تو رو با خودش به خواب ميبره....واى دلم....اگه غذا خور بودى.....خدا تو كه هميشه آرامشمى تو ميدونى دخترم وقتى دستاشو به تقليد از من مياره رو به آسمونتو ميگه خگا(خدا)هنوزم از وجودت اونجورى كه بايد با خبر نيست،آخه من شدم خداشو فعلا پناهى به خيالش جز آغوش مادر نيست...خدايا كمكم كن ...همه آرزوهام برآورده ميشه با تو ....كاشكى صبرم زيادتر شه...اى كاش بتونم....الان كه دخترم هفده ماهه شده تو اين يك ماه آخر غرقتر شم با دختر ....اى كاش غذا خور شه تا بگذرم از توصيه دكترهاااا ....بگذرم از اين تصميمو ادامه بديم به اين عشق بين مادرو دختر،شايناى من اينو بدون من هميشه عاشقتم،هر كارى ميكنم به خاطر خودته،به خاطر سلامتيت،بايد غذا خور شى عزيزم بايد بفهمى چيز ديگه اى هم جز شير مادر هست كه بخورى و قوى شى،بايد غذا خور شى تا منم به آرامش برسم،عزيزم حالا گذشته از همه حرفا هفده ماهگيت مبارك باشه،روز به روز رشد كردنت مباركمون باشه.
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

آزاده مامان رز
1 بهمن 91 0:40
هفده ماهگی شاینا جیگر مبارک باشه سما جان انشااله همه چی درست بشه ، همه اینها هم می گذرد ، امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشید بوس اون جیگرنازتو :-****
مامان نریمان
1 بهمن 91 0:47
عزیزم خیلی قشنگ نوشتی حرف دلم رو زدی 17 ماهگی پرنسس خانوم مبارک باشه خیلی گله این دخملی
مــــــــــــــــلی
3 بهمن 91 9:00
شاینا گلی 17 ماهگیت مبارک عزیزم
بزودی میایم دوستـــــــــم سما فکر کنم باید با بچه هی چیر خور تنهاش بذاریم و خوراکی حتا اگه شده تنقلات بذاریم جلوشون اونجوری با هم باشن می خورن بذارم بیام

تو بياااااا قدمت رو چشمممممم عزيزم،هههههه شاااايد
Nar joon
11 بهمن 91 22:41
شاينا گلي هفده ماهگيت مبااااارك