منو ببخش فرشته ى من
همه چى با همون حس آشناى لعنتى شروع شد،اينبار كارم به تشنج رسيد و بيمارستان و دارويى كه ترشح ميشه تو شير و.......چقدر سخته از شير گرفتنت كوچولوى من ،قربون اون نفس كشيدنت،اون گريه هاى شبونت،فرو ميريزم با هر بار شير خواستنت،آخه تو كوچولو و اين همه صبورى،واى چقدر سختمه شاينا،كوچولوى بى گناه من،چقدر سخت بود وقتى ديشب كه نه ،دم صبح آرامشتو تو بغل من جستجو ميكرديو براى نبودش زارى ميكردى و زارى ميكردم برات،بميرم كه مجبورى تحمل كنى ،نازنينم لبريز غمم،سرشار حس مادرانه كه به بن بست رسيدم،مامايى مامى بده،وقتى ميگم دخترم مامى اخ شده سرتو بندازى پايينو بگى آخ خودا،خودتو شيرين تر كنى و اشاره كنى به گلدونا و بگى گل گل.....عزيزم اينبار مثل دفعه هاى قبل نيست كه تا غرق شيرينيت شدم بتونم تسليم شم كه،اينبار حتى برات ضرر داره شيرم دخترم،اگه بدونى چى ميكشم،تو خواب هم نميديدم به اين سختى باشه.....كاشكى مثلا رو دوش مادر بود كه كوه قاف رو جا به جا كنه ولى طفلشو از شير نگيره،كه اصلا بره به جنگ ديو سه سر ولى اين كارو با پاره تنش نكنه.....فقط بيستو چهار ساعت گذشته ولى اندازه كل دنيا دلتنگتم،دلتنگ ذوق كردنت وقت شير خوردن،نگاه هاى قشنگت كه پر حرفن،شيطنت هاى شيرينت ،غرق من شدنت،ببخش منو قندم،ببخش منو كه نابودم بى تو،تمام وجودم فداى اون نگاه پر از التماست مادر،ببخش منو كه اينطورى و يدفعه اى از شير گرفتمت كه چاره اى نداشتم جز اين مادر،قربونت برم كه وجودم بسته به وجودت عسلم،اى خدا يكم آسونترش ميكردى،بهشتتو نه به خاطر نه ماه باردارى سختم،نه به خاطر زايمانو نه به خاطر مادر بودنم كه فقط به خاطر اين بار سنگينى كه انداختى رو دوشم مى خوام،به خودت قسم اين شد سختترين قسمت مادر بودنم كه اى كاش تكه اى چوب بودمو خاكستر ميشدم با اين غم دلم ولى مادر نبودم ،ببينم اشك دخترمو ؟چه دل ِسنگى ميخواد ديدن اشكهاى كوچولوم....اى واى سرم،اى واى قلبم اى واى بر من كه توان تحمل ندارم دختر....اى خدا درد بهم دادى،چه درد بدى،روحم تو عذابه خداى من ،درمونشو نميدى صبرشو بهم بده خداى من،صبرشو بهمون بده خداى من،ببين فرشته ى معصومم رو تو رو قسم به فرشته هات كه صبرشو بده به اين فرشته كوچولوى من.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی