شاينا شاينا ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

ستاره هاى آسمون دل من

زمينى شدى،مثل من

1391/11/20 13:45
نویسنده : مامان سمانه
676 بازدید
اشتراک گذاری
زيباروى من چه زود زمينى شدى،به پاس مادر شدنم خداى مهربونم يه چشمه از بهشتشو بهم داده بود و فرشته ى كوچولوم عاشق چشمه ى بهشتيش بودو عطر نفسش به من زمينى هزار هزار بار جون تازه ميداد حالا كه ديگه چشمه مثل يه درخت از ريشه خشكيده شده،بوى عطر نفس دخترمم رفته و كاملا زمينى شده،دختركم چه زود زمينى شده،حالا كه يه پيوند محكم بينمون رفته و جاش يه غم عميق با حس بد گم كردن يه چيز دوست داشتنى تو قلبم گذاشته با حسرت در آغوش كشيدنت به شرطى كه دقيقه ها نگاهمون به هم گره بخوره بخنديو بخندم با خنديدنت اصلا يكى شيمو تو ابرا قدم بزنيمو هر از گاهى ببوسم محكم دستتو و تو هم بگيرى شصت پاتو بخنديو قلقلك بدم زير گردنتو و قهقهه بزنى تو بغلمو واى واى واى حسابى تار شده نوشته هام،چقدر دلتنگ شده باز اين قلب گرفتم،پس كو آرامش كذايى اين قرصهاى لعنتى كه گرفت به آسونى حس سرخوشى بى بازگشتو ازم،لعنت به هر چى مريضيه،لعنت به هر چى دارو مسخرست مخصوصا اونايى كه ترشح ميشن تو شير مادرا،درسته كه عميقترينو محكم ترين حس ميمونه تو قلبمون تو قلب مادر و فرزندش...نشون به اون نشونى كه تا ميرى تو بغل هر كسى چشمت كه به من بيوفته هنوزم دستاتو باز ميكنى واسم و ميپرى با سرخوشيو آرامش تو بغلم . ده روزه كه ميگذره از زمينى شدنت ،از اولين سوز گريت كه من بودم باعثش،ممنونم از زهراى نازنين و مامان مهربون و باباش كه نه ،بيشتر دوستت كه اگه نبودن....كه خدارو صدهزار مرتبه شكر كه بودنو كمك كردن بهمون و صبور تر شدى با وجودشون با دست زدناى عمو بيژن يكمكى تشويق شدى به خوردن،رفتيم دريا رو ديدي،راحتتر فراموش كردى خواستتو تو شمال كشورمون،عزيزم حالا كه زمينى تر شدى حالا انگار دارى ميفهمى كه غذايى هست واسه خورده شدن،درسته كه يك كيلو وزن كم كردى كه براى گرم گرمش چقدر زحمت كشيده بودم،فداى سرت عزيز دلم ،گل دخترم،هديه تولدمم شد سرماخوردگى تو دخترم!!!!عزيزم زودى خوب شو نازنينم،وقتى شمع كيكمو فوت كردى چقدر خالصانه نگاهم كردى ،مرسى كه هستى قند شيرين زندگيم،تو فقط باش خانمى ،خدا كمكمون كنه سالم باشيم زير سايه آرامش بخشش تا ابد با بابايى با هم باشيم،همه خونواده ها سرخوشو شاد با هم باشن،خدايا خودت بهم كمك كن تا تك تك خان هاى زمينتو با موفقيت بذارم پشت سرم و بذارن پشت سرشون كه چقدر سخت ترن از هفت خان رستم هر كدومشون.
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مـــــــــــــــــــــلی
24 بهمن 91 4:16
ای جونم بلاخره داری غذا خور می شی
این داروها هم شد حکاین اون ضرب المثل که عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد


خدا كنه غذاخور شه ،تا ببينيم....
مامان رومینا
24 بهمن 91 15:14
سلام مامان شاينا.خیلی خیلی نوشته هات قشنگن من تو کلوپ مامانای شهریورم.خوشحالم از آشناییتون.ایشالا شاينا جون زودی خوب شه سرماخوردگیشمن با اجازه لینکتون میکنم


ممنونم عزيزم

الهام
28 بهمن 91 3:22
سلام اولین باروبتو ن میخونم نوشتنتون جالبه اما به نظرم خیلی غمگین بهتر نیست یکمی شادتر وریلکستربنویسید تا در اینده دخترتون ازش بیشتر لذت ببره خوتون هم شادتر بشید


ببين عزيزم ، من دخترمو خيلى دوست دارم مثل بقيه مادرها با اين تفاوت كه دخترعزيزم خيييلى سخته،جز بچه هاى سخته ،غذا نخوردنش،بدقلقيهاش،بدخوابيهاش ،عشقمو يكم غمدار كرده،نميدونم غم از دست دادن پدر خيييييلى مهربونمم چاشنى تك تك كلمه هامه...خيلى سعى ميكنم انرژى بخش بنويسم خيلى....
مریم
28 بهمن 91 13:55
سلام عزیزم جدیدن یه ایمیل به دستم رسید گفتم شمارو هم در جریان بزارم اینکه هر وقت هرچیزی میخری مخصوصن قوطی نوشابه یا آب میوه بشور و بعد بزار تو یخچال، شنیدم یه خانمی بخاطر این قضیه مرده،البته میگن تو اخبار هم گفته اما من نشنیدم...به مامانتم بگو.مرسی عزیزم مواظب خودت باش
Nar joon
29 بهمن 91 17:02
سماااااااا ؟!
سما يعني شير مادر نخورن زميني هستند اگر شير مادري باشن فرشته هستند؟
يعني امور اينهمه وقت زمينيه؟
من گيج شدم هههه
خدا رو شكر كه تونستي از شير بگيريش بالاخره؟ اميدوارم روزهاي بهتر و بهتر براتون در پيش باشه

نه گلم ببين شاينا وقتى شير منو ميخورد صبحا كه از خواب بيدار ميشد يه بوى عطر خاصى ميداد نفسش ولى الان بوى نفسش مثل آدماست ،زمينى زمينى
مریم
4 اسفند 91 15:19