شاينا شاينا ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

ستاره هاى آسمون دل من

هجده ماهه شدنت

1391/12/5 19:37
نویسنده : مامان سمانه
331 بازدید
اشتراک گذاری
منه،اسباب بازياتو محكم بغلت ميگيريو حس مالكيتتو به رخمون ميكشى؟مامانى،بابايى،دجى،دايى.....انقدر قشنگ صدامون ميكنى،انقدر بانمك حرف ميزنى،انقدر ناز و با عشوه دالى بازى ميكنى، انقدر زيبا كلاهتو رو سرت ميذاريو ناس ناس ميكنى،انقدر شيرين لباساتو از تو كمدت مياريو ددر ددر ميكنى،انقدر هر روز منو عاشقترو عاشقتر ميكنى كه.....وقتى رو پنجه پاهام وايميسيو باهم راه ميريم و عشق ميكنى،وقتى كفشتو پات ميكنمو تافيش تافيش ميكنى،وقتى تو خيابون سرتو بالاى تنگ ماهى ها ميگيريو بوس ميفرستيو ماهى ماهى ميكنى،وقتى ميرى رو صندلى كوچولوت وايميسيو دور خودت ميچرخيو منو يه عالمه نگران ميكنى،وقتى عروسكتو ميذارى رو صندليتو بلندش ميكنيو شروع ميكنى براش شعر ميخونى،وقتى روز به روز شيرين تر ميشيو منو ثانيه به ثانيه شيداتر ميكنى......ميدونى ميشى تموووم دنيام؟ميدونى چه غمى تو قلبم ميشينه وقتى سرتو ميذارى رو شونمو هى آب آب ميكنيو ليوان آبو پس ميزنى و ميزنى زير گريه؟تا كى قراره بهونه بگيرى عزيزم؟تا كى قراره شرمندم كنى عسلم؟بالاخره فراموش ميكنى نه؟بالاخره منو شادتر ميكنى نه؟سمااااانى،چقدر اسمم قشنگه وقتى از دهن كوچولوى تو شنيده ميشه،واى چقدر پاكى،چقدر معصومى،چقدر عشقى،تو كه دخترمى،حالا كه استرس واكسنت هم تموم شده آرامش منم بيشتر شده،گذشت اون دو شب سختمون و چند شب بعد اون كه بهانه گيري هات به اوج رسيده بود،چه زود هجده ماهه شدى كوچولو! حالا كه عاقلتر شدى اگه بدونى با چه اصولى غذا ميخورى قندم،شكر خدا باز يكم ميخورى،با حباب ساز،با روشن كردن كبريتو تولد گرفتن،با چسبوندن برچسب رو دستت،حالا كه فهميدى از شير خبرى نيست يك كمكى ميخورى غذاتو و دل و روح مامانتو شاد ميكنى،منو غرق خوشحالى ميكنى، قربون خنديدنت،راه رفتنو رقصيدنت،شاد باشو شادمون كن مادر،بخند و قندو تو دلمون آب كن مادر،گوشى مامانيو بگير دستتو باهاش ناناى كن شيرينم،چه زمستون گرميه،چه گرماى لذتبخشيه ،واى چقدر عاشقتم دخترم،ممنون كه روزامو با وجودت پر كردى،اين خوابيدن شبت هم اگه خوب شه،اگه از ساعت چهار صبح به دوازده شب برسه ،اونوقته كه همه چيز عالى ميشه،كوچولوى نازنينم ممنونم كه هستيو هستم با بودنت،مستم با بوى تنت،اين روزاى بچگيت كه ميگذرن تند و تندتر،سه تا شش ماه از با هم بودنمون گذشته و اين روزان كه دارن باهم مسابقه ميدنو دختركم ميشه خانوم و خانومتر ،به لطف گذر زمان زودگذر دخترم هجده ماهه شده ،قندم حالا ديگه شيرينى همه مجالس شده،مباركت باشه عزيزم هجده ماهه شدنت،اين همه خانوم شدنت
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

هیراد و عمه لیلاش
10 اسفند 91 21:59
سلام ، هیراد جون توی مسابقه شرکت کرده ، لطفا به وبلاگش بیائید و کمکش کنیدآرزومند آرزوهای شما هجده ماهگیت مبارک
مامان خورشید
17 اسفند 91 1:06
الهیییییییییییی شاینا دوست دارم مبارک باشه عسلم 18 ماهگی
مریم
17 اسفند 91 20:01
سلام سمانه جونم،حسین کارای شاینارو واسم تعریف میکنه منم ذوق مرگ میشم و بهم قول داده یه کلیپ کوچولو از این خانم خانما واسم بفرسته...خوشحالم که داره کم کم غذا می خوره امیدوارم همتون غرقه شادی باشید...
مامان رومینا
17 اسفند 91 22:19
عزیزم مرسی که به ما سر زدی رمزو خصوصی میفرستم واست
الهام
18 اسفند 91 4:04
من قبلا براتون پیام دادم راست میگید غم از دست دادن پدر ومادر با هیچ چیزی تودنیا جبران نمیشه و همیشگی
مریم
21 اسفند 91 22:35
خوندنت و صاف کردن صدات منو کشته...چه خوبه که خاطرات مشترک داریم...سمانه خوشگله و از این به بعد باید بگم خوش صدا،ایشالا با هم یه کنسرت را میندازیم شعر از حسین خوانندگی از تو همخوانی از منبی صبرانه منتظر اون روزم

هههههه خواننده من باشم كه بليتامونم مفت بديم در راه رضاى خدا شااايد غلامعلى پاسبون با سگش تشريف بيارن خخخخخخخ
مامان درسا
29 اسفند 91 2:21
لحظات از آن توست؛ آبی، سبز، سرخ، سیاه، سفید رنگهایی را که بایسته است بر آنها بزن روزهایت رنگارنگ سال نوپیشاپیش مبارک