ميزنم تو گوش خستگى
نميدونم عزيزم خوبم يا نه؟؟؟نميدونم به اندازه كافى مادرم يا نه؟؟؟؟ نميدونم اونقدر بزرگ شدم كه بگم من منم يانه؟؟ يه وقتايى مثل حالا خسته ميشم از آدما!!! از خونم،از خودم،از من،از من بعضى وقتا بيلياقت،از تو......همينه كه نميدونم.....همينه كه داغووووووونم،منى كه تا ديروز ميشستم پشت نيمكت مدرسمونو ميخنديدم به شيطنتاى بچگيمو زل ميزدم به تخت سياه كلاسمونو،بيست ميگرفتمو عزيز ميشدم تو دل معلما و كرى ميخوندم برا كوچيكا و ميخنديدم به رقبا و......منى كه خودمو لوس ميكردم واسه بابا و هوس بستنى نونى ميكردمو ...... منى كه بازى ميكردم تو حياطو آشپزى ميكردم رو اجاق خونه مامانوجى و خودمو شيرين ميكردم واسه مامان...... منى كه پاى تلويزيون پشت پلى استيشن با حسين جن...
نویسنده :
مامان سمانه
23:48