بهار كه اومد هفت ماهه شدى نازم
ببينم مگه ديروز نبود تو دلم بودى محكم لگد ميزدى؟؟ نه!! هفته پيش بود؟ واى خداى من هفت ماه پيش بود! ؛ عزيزم هفت ماهه نفسم شدى همه كسم شدى،فرشته آسمونم. سه ماهه كه بودى انقدر غر ميزدى تا من انگشتامو بهت بدمو تو بگيريشونو بشينى،عزيزم حالا ديگه خودت ميشينى؟؟؟ چهار ماهه بودى دمر ميشدى با چشماتو غر زدنت ازم ميخواستى برت گردونم،حالا ديگه خودت كل خونرو قل ميخورى ميريو مياى؟؟؟ فدات شم مادر كه تو رورؤكت ميدوى اينور اونور. عسلم اينا همه يعنى اينكه بزرگ شدى خانوم شدى. يادته برات شعر ميخوندم وقت شير خوردنتو راهت ميبردم:چندتا بهارو ديدى؟هنوز بهار نديدى؟صدتا بهار ببينى،سيصدتا بهار ببينى؛حالا قندم يدونه بهارو ديدى؟ با اون چشماى قشنگت بهار زمينو ديدى؟ من ك...
نویسنده :
مامان سمانه
15:43